بنى اسرائيل

پدیدآورابوالفضل روحیبخش ادیان

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 6

تاریخ انتشار1388/06/18

منبع مقاله

share 3539 بازدید

بنى اسرائيل: نوادگان و نسل يعقوب، قوم يهود

اسرائيل واژه‌‌اى عبرى است كه به صورت «اسرائين»، «اسرال» و «اسرائل» نيز خوانده شده است.[1] اين واژه نامى براى يعقوب بن اسحاق است[2] كه در كتاب مقدس به معناى «با خدا كشتى مى‌‌گيرد» يا «خدا كشتى مى‌‌گيرد» و «مقاوم و پيروز در نزد خدا و مردم» آمده است.[3] براساس گزارش كتاب مقدس اين نامگذارى در پى كُشتى گرفتن يعقوب با يكى از فرشتگان، يا خدا در فنوئيل بوده‌‌است.[4] در مقابل، برخى از مفسران
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 97
مسلمان آن را عبرى و به معناى بنده و برگزيده خدا دانسته‌‌اند.[5] به رغم پاره‌‌اى چالشها درباره دخيل بودن واژه ياد شده و سبب نامگذارى يعقوب به آن[6]، در اينكه اسرائيل نام ديگر آن حضرت بوده و مراد از بنى‌‌اسرائيل فرزندان و نوادگان او هستند، ترديدى نيست.[7] (‌‌‌‌يعقوب)
بنى‌‌اسرائيل، گاه يَهود و عبرانيان نيز ناميده مى‌‌شوند. در وجه نامگذارى آنان به «يهود» برخى يهود را به معناى «توبه مى‌‌كند» و سبب اين نامگذارى را توبه آنان از گوساله پرستى[8] و برخى ديگر «يَتَهَوّد» را به معناى «يَتَحَرّك» گرفته و حركتهاى ويژه‌‌ى يهوديان در هنگام عبادت را سبب اين‌‌نامگذارى دانسته‌‌اند.[9] برخى ديگر سبب آن را انتساب آنها به «يهودا» فرزند چهارم يعقوب گفته‌‌اند[10] (‌‌‌‌يهود)؛ همچنين عبرانى ناميده شدن اين قوم را بر اثر انتساب آنان به ابراهيم كه هنگام عبور از نهر فرات به ابراهيم عبرانى شهرت يافت يا اقتباس شده از «عبر» نام جدّ پنجم ابراهيم دانسته‌‌اند.[11] دسته‌‌اى از لغت شناسان نيز بازگشت اين نامگذارى را به زادگاه اصلى بنى‌‌اسرائيل مى‌‌دانند، زيرا آنان بدوى و صحرانشين بوده، به سبب عبور از مناطق گوناگون در جست و جوى آب و علف، عبرانى لقب گرفته‌‌اند.[12]
تركيب «بنى اسرائيل» و «بنو اسرائيل» قرآنى بوده و مجموعاً 42 بار در قرآن با همين عنوان آمده است. بنى اسرائيل از اقوامى است كه به صورت گسترده مورد توجه قرآن قرار گرفته‌‌اند. شمارى از آيات مربوط، بخشهايى از تاريخ و حوادث مهم زندگى‌‌آنان را گزارش مى‌‌كند. هجرت نياكان نخست آنان به مصر و زندگى در آنجا (يوسف/12،99)، خروج از آن و حركت به سوى‌‌سرزمين موعود (طه/20، 77ـ78؛ شعراء/26،52ـ 66)، سرگردانى در بيابان (مائده/5،26)، استقرار در سرزمين موعود (اعراف/7،137) و جنگهاى گوناگون بنى‌‌اسرائيل با دشمنان و نيز با يكديگر (بقره/2،‌‌85، 246، 251) بخشهاى مهمى از اين تاريخ است.
آموزه‌‌هاى وحيانى ابلاغ شده به آنان در طول تاريخ به وسيله موسى(عليه السلام) و ديگر انبيا، بخش ديگرى از آيات را به خود اختصاص داده است. اين آموزه‌‌ها حوزه وسيعى از مباحث خداشناسى (بقره/2،40، 83)، معادشناسى(بقره/2،48)، نبوت (بقره/2،41؛ مائده/5،70) و احكام گوناگون عبادى و اجتماعى (بقره/2،43 و 81 و 83) را در بر
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 98
مى‌‌گيرد. انواع نعمتهاى خداوند به بنى‌‌اسرائيل، (بقره/2،49ـ60؛ جاثيه/45،16) و امتياز آنان نسبت به ديگر اقوام و ملل (بقره/2،122؛ اعرف/7،140) در دسته ديگرى از آيات گزارش شده است و سرانجام نوع برخورد آنان با انبيا، معجزات و نعمتهاى الهى و آموزه‌‌هاى وحيانى (بقره/2،67ـ73، 83، 87، 91، 246؛ آل عمران/3،49، 93)، انواع انحرافهاى اعتقادى و رفتارى، نافرمانيها (بقره/2،44؛ اعراف/7،138ـ140؛ مائده/5،79) و در نتيجه عذابهايى كه به آن گرفتار شدند (بقره/2،54 ـ 55، 61، 65، 85؛ مائده/5،12ـ13، 26)، موضوعات ديگرى است كه شمار چشمگيرى از آيات به گزارش آن پرداخته است.

 تاريخ بنى‌‌اسرائيل:

به سبب نقش و اهميت دوران زندگى و تحولات تاريخى بنى اسرائيل، كتاب مقدس و قرآن‌‌كريم در موارد گوناگون به شرح و تفسير آن پرداخته‌‌اند كه با وجود اختلافات زياد داراى برخى اشتراكات نيز هستند. منابع تاريخى اسلامى و غير اسلامى نيز پرداختهاى فراوان و گاه متفاوتى از سرگذشت، رويدادها و فرجام اين گروه دارند كه اغلب برگرفته از قرآن يا كتاب مقدس است.
گزارش دوره‌‌هاى مهم زندگى آنان بدون توجه به ترتيب نزول سوره‌‌ها و آيات مربوط و تنها با توجه به نحوه شكل‌‌گيرى اين قوم و نسلهاى متوالى آن به صورت ذيل قابل بيان‌‌است:

 1. مهاجرت به مصر:

زادگاه اصلى بنى‌‌اسرائيل منطقه فلسطين بوده؛ امّا بر اثر خشكسالى كه تقريبا همه آن مناطق را فراگرفت، مرحله نخست ورود فرزندان يعقوب به مصر*، با سفر آنان براى دريافت غلاّت بوده است. اين سفر به مواجهه فرستادگان يعقوب با برادرشان يوسف انجاميد. در سفر دوم، يوسف به بهانه گم‌‌شدن جام خود و يافتن آن در ميان بار بنيامين او را نزد خود نگه داشت. در سفر سوم، كه فرزندان يعقوب به امر پدر، براى يافتن يوسف و برادرش بنيامين راهى مصر شدند، يوسف پس از معرفى خود به برادرانش از آنان خواست تا به همراه پدر و تمامى خاندان يعقوب به مصر مهاجرت كنند.[13] (يوسف/12،58 ـ 100) اين دعوت نقطه شروع شكل‌‌گيرى و سكونت قوم بنى‌‌اسرائيل در مصر كه در آن زمان بيش از 0 7 نفر نبوده‌‌اند،[14] به شمار مى‌‌آيد؛ گويا اين دوره تا زمان حيات يوسف يا اندكى پس از آن به سبب موقعيت ممتاز او در حكومت براى بنى‌‌اسرائيل دوران آرام و مناسبى بوده است و آنان از مهمان نوازى يوسف(عليه السلام)برخوردار بوده‌‌اند: «فَلَمّا دَخَلوا عَلى يوسُفَ ءاوى اِلَيهِ اَبَوَيهِ وقالَ ادخُلوا مِصرَ اِن شَـاءَ اللّهُ ءامِنين».(يوسف/12،99)
پس از مرگ يوسف و برادرانش به عنوان
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 99
سرشاخه‌‌هاى اصلى و نياى بنى‌‌اسرائيل، نسلهاى بعدى به سرعت زياد شده، قومى بزرگ و فراگير را تشكيل مى‌‌دهند. با پيدايش حكومتهاى جديد، حاكمان جامعه به بهانه هراس از طغيان بنى اسرائيل به سختگيرى و برخورد شديد با آنان پرداختند تا آنجا كه در مدت كوتاهى بسيارى از بنى‌‌اسرائيل به بردگى مصريان درآمدند و فرزندان پسر آنان بعد از تولد و به دستور فرعونِ زمان موسى كشته شدند[15]: «اِنَّ فِرعَونَ عَلا فِى الاَرضِ و جَعَلَ اَهلَها شِيَعـًا يَستَضعِفُ طَـائِفَةً مِنهُم يُذَبِّحُ اَبناءَهُم و يَستَحيى نِساءَهُم اِنَّهُ كانَ مِنَ المُفسِدين».(قصص/28،4 و نيز اعراف/ 7، 127) مفسران گفته‌‌اند: تعبير «شِيَعـًا»حاكى از اين معناست كه فرعون با تقسيم بنى‌‌اسرائيل به گروههاى كوچك و ايجاد تفرقه در ميان آنان توان پايدارى در برابر خودش را از آنها گرفت[16]؛ همچنين به نقل از سدّى فرعون در خواب ديد آتشى از سوى بيت المقدس شعله كشيد و همه خانه‌‌هاى مصر و قبطيان را فرا گرفت؛ ولى به بنى‌‌اسرائيل آسيبى نرساند. منجمان تعبير آن را قيام مردى از بيت المقدس دانستند كه مصر و حكومت آن را نابود خواهد ساخت، براى همين فرعون دستور داد سختگيرى شديدى با بنى‌‌اسرائيل صورت گيرد.[17] اين مصيبتها با آغاز نبوت موسى(عليه السلام)به اوج خود رسيده بود. او و برادرش هارون با مشاهده اين ستمها تلاش زيادى براى رهايى بنى‌‌اسرائيل داشتند كه به صورت دعوت از فرعون براى ايمان به خدا و اجازه بازگشت بنى‌‌اسرائيل به سرزمين كنعان تحقق يافت[18]: «اِذهَبا اِلى فِرعَونَ اِنَّهُ طَغى * فَأتياهُ فَقولا اِنّا رَسولا رَبِّكَ فَاَرسِل مَعَنا بَنى‌‌اِسرءيلَ ولاتُعَذِّبهُم...»(طه/20،43 و 47)؛ امّا با رد اين درخواست از سوى فرعون (طه/20،56 ـ 57) موسى و هارون براى خارج كردن بنى اسرائيل از مصر فرار شبانه را برگزيدند. بر اساس گزارش تورات، فرعون با ديدن معجزات موسى، ناگزير از رها كردن بنى‌‌اسرائيل شد و يهوديان اين روز رهايى را به عنوان «عيد پسح» جشن مى‌‌گيرند.[19]

 2. خروج از مصر:

حضرت موسى(عليه السلام)فرمان يافت تا با استفاده از تاريكى شب بنى‌‌اسرائيل را از مصر خارج كند و با عبور دادن از دريا راه رهايى را بر روى آنان بگشايد: «و لَقَد اَوحَينا اِلى موسى اَن اَسرِ بِعِبادى فَاضرِب لَهُم طَريقـًا فِى‌‌البَحرِ يَبَسـًا لاتَخـفُ دَرَكـًا و لاتَخشى».(طه/20،77) پس از خروج شبانه بنى‌‌اسرائيل سحرگاهان كه فرعون از فرار آنها آگاه شد با لشكرى مجهز به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 100
تعقيب آنان پرداخت (يونس/10،90)؛ امّا پيش از رسيدن فرعونيان، موسى به دستور الهى و با عصاى خود راه عبور بنى‌‌اسرائيل از دريا را باز كرد.(شعراء/26،63) با ورود آخرين نفر از فرعونيان به دريا آخرين فرد بنى‌‌اسرائيل از آن خارج شد و با به هم آمدن دريا فرعونيان غرق شدند[20]:«فَاَتبَعَهُم فِرعَونُ بِجُنودِهِ فَغَشِيَهُم مِنَ اليَمِّ ما غَشِيَهُم».(طه/20،78 و نيز شعراء/ 26، 52 ـ 66) از آيات قرآن بر مى‌‌آيد كه همه بنى اسرائيل نجات يافته و فرعونيان تعقيب كننده غرق شده‌‌اند. (بقره/2، 50؛ شعراء/ 26، 65 ـ 66).
از زمان خروج بنى اسرائيل تا زمان استقرار در سرزمين موعود حوادث و تحولات دينى مهمى براى آنان رخ داد؛ از جمله اينكه آنان با پشت سر گذاشتن دريا و مشاهده بت‌‌پرستى گروهى از بت‌‌پرستان، از موسى خواستند براى آنان نيز بتهايى را بسازد تا آنها نيز خدايانى همانند شاميان داشته باشند. اين درخواست با مخالفت شديد موسى روبه‌‌رو شد: «وجـوَزنا بِبَنى اِسرءيلَ البَحرَ فَاَتَوا عَلى قَوم يَعكُفونَ عَلى اَصنام لَهُم قالوا يـموسَى اجعَل لَنا اِلـهـًا كَما لَهُم ءالِهَةٌ قالَ اِنَّكُم قَومٌ تَجهَلون * اِنَّ هـؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُم فيهِ وبـطِـلٌ ما كانوا يَعمَلون * قالَ اَغَيرَ اللّهِ اَبغيكُم اِلـهـًا و هُوَ فَضَّلَكُم عَلَى العــلَمين».(اعراف/7،138 ـ 140) علامه طباطبايى در توجيه گرايش بنى اسرائيل به بت پرستى، زندگى سالهاى متمادى آنان در ميان قبطيان و فرعونيان را كه داراى روحيه‌‌اى مادى‌‌گرايانه بوده‌‌اند، علت اين تمايل مى‌‌داند، به همين سبب هرگاه عده‌‌اى بت‌‌پرست يا مانند آن را مى‌‌ديدند به ياد همان روزگاران روحيه ماديگرى در آنها زنده مى‌‌شد.[21]
آغاز شكوه‌‌هاى بنى اسرائيل از تشنگى، گرسنگى وگرماى سوزان بيابان و در نتيجه شكافتن‌‌12 چشمه آب از سنگ و با ضرب عصاى موسى، نزول منّ* و سلوى، و سايه افكندن ابر بر سر‌‌آنها در اين زمان بوده است.[22] (بقره/2، 57، 60؛ طه‌‌/20، 80 ـ 81) آيات و معجزات ياد شده بيشتر براى تقويت ايمان بنى‌‌اسرائيل به خداى يگانه و به وعده‌‌ها و امدادهاى او نشان داده مى‌‌شد؛ اما بنى‌‌اسرائيل همچنان به نافرمانى، بهانه‌‌جويى و انكار ادامه مى‌‌دادند. تقاضاى رؤيت خداوند و مرگ و حيات دوباره 70 نفرى كه همراه موسى به ميقات رفتند (بقره/ 2، 55 ـ 56) و نيز قرار گرفتن‌‌كوه طور* در بالاى سر آنان به سبب عدم پذيرش آموزه‌‌هاى تورات* (اعراف/ 7، 171) از اين قبيل‌‌است.
در ميانه راه شام به سوى سرزمين موعود خداوند به موسى وعده داد كه كتابى آسمانى براى هدايت بنى‌‌اسرائيل به وى خواهد داد. آن حضرت براى دريافت تورات مأمور شد مدت 30 روز در كوه طور عبادت كند؛ امّا به عللى اين مدت
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 101
تا‌‌40‌‌روز طول كشيد.(اعراف/7، 142، 144 ـ 145) با تأخير موسى بنى‌‌اسرائيل از فرمانهاى او سرپيچى كرده، بدون اعتنا به مخالفتهاى هارون (طه/ 20، 90 ـ 91) و متأثر از وسوسه‌‌هاى سامرى به گوساله پرستى روى آوردند: «... ثُمَّ اتَّخَذتُمُ العِجلَ مِن بَعدِهِ و اَنتُم ظــلِمون».(بقره/2،51، 92 و نيز اعراف/7،148؛ طه/20،‌‌85 ـ 88) برخى از مفسران معتقدند موسى گفته بود كه عبادت او 40‌‌روز بيشتر نخواهد شد؛ ولى آنان به گمان اينكه مراد او 20 روز و 20 شب است پس از بيست روز به گوساله* پرستى پرداختند.[23]انحراف ياد شده بنى‌‌اسرائيل با برخورد شديد موسى(عليه السلام)(طه/20،‌‌92 ـ 94؛ اعراف/ 7، 150 ـ 152) و كيفر سخت الهى روبه‌‌رو شد. (بقره/2، 54) (‌‌<=‌‌گوساله سامرى)

 3. سرگردانى در وادى تيه:

موسى(عليه السلام)پس از خروج از مصر و نابودى فرعون، بنى‌‌اسرائيل را به سوى مشرق زمين گسيل داشت و آنان را به فتح سرزمين مقدس فرمان داد. با نزديك شدن بنى‌‌اسرائيل به مرزهاى جنوبى فلسطين، موسى 12 نفر از نقيبان و فرماندهان خود را به آن سو فرستاد تا از وضعيت ساكنان آنجا، امكانات دفاعى و ميزان آمادگى آنها آگاه شوند.[24] 10 نفر از آنان پس از ديدن ساكنان قوى هيكل، نيرومند و ستمگر آن سرزمين هراسناك شده، پس از بازگشت به اطرافيان و قبايل خود توصيه كردند كه از جنگ پرهيز كرده، هرگز همراه موسى وارد سرزمين مقدس نشوند[25] (‌‌‌‌ارض مقدس)؛ امّا دو نفر از آنان با توكل بر خدا قوم خود را براى ورود به آنجا و جنگ با جباران تشويق كردند[26] (مائده/ 5، 23)؛ امّا بنى‌‌اسرائيل بدون توجه به سخنان آن دو، از ورود به شهر امتناع كردند: «و اِذ قالَ موسى... * يـقَومِ ادخُلوا‌‌الاَرضَ المُقَدَّسَةَ الَّتى كَتَبَ اللّهُ لَكُم ولا تَرتَدّوا عَلى اَدبارِكُم فَتَنقَلِبوا خـسِرين * قالوا يـموسى اِنَّ فيها قَومـًا جَبّارينَ و اِنّا لَن‌‌نَدخُلَها حَتّى يَخرُجوا مِنها فَاِن يَخرُجوا مِنها فَاِنّا دخِلون».(مائده/5،20 ـ 22) آنان از موسى خواستند كه خود به همراه خدايش به جنگ ساكنان آن سرزمين رود. (مائده/5،24) به كيفر اين نافرمانى، بنى‌‌اسرائيل مدت 40 سال در بيابانها سرگردان و از ورود به سرزمين مقدس محروم شدند. (مائده/ 5، 26) بر اساس گزارش تورات[27] و مفسران مسلمان[28] همه امتناع‌‌كنندگان از ورود به سرزمين مقدس، در مدت 40 سال
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 102
سرگردانى در بيابان مردند و نسل جديدى جايگزين آنان شد. (‌‌‌‌تيه)

 4. تشكيل حكومت در سرزمين مقدس:

با نزديك شدن زمان رحلت موسى(عليه السلام) و با درخواست او، خداوند يوشع‌‌بن نون را به رهبرى بنى‌‌اسرائيل برگزيد و آنان پس از تحمل رنجها و مشكلات زياد، سرزمين موعود را فتح كردند و يوشع آن را ميان قبايل دوازده‌‌گانه بنى‌‌اسرائيل تقسيم كرد.[29] دستيابى بنى‌‌اسرائيل به سرزمين مقدس و سكونت در آنجا از سوى قرآن چنين گزارش شده است كه شرق و غرب سرزمين پربركت را به آن قوم به ضعف كشانده شده واگذار كرديم؛ و وعده نيك پروردگارت بر بنى‌‌اسرائيل به سبب صبر و استقامتى كه به خرج دادند، تحقق يافت و آنچه فرعون و فرعونيان (از كاخهاى مجلل) مى‌‌ساختند و آنچه از باغهاى داربست‌‌دار فراهم ساخته بودند، درهم كوبيديم: «و‌‌اَورَثنَا القَومَ الَّذينَ كانوا يُستَضعَفونَ مَشـرِقَ الاَرضِ ومَغـرِبَهَا الَّتى بـرَكنا فيها وتَمَّت كَلِمَتُ رَبِّكَ الحُسنى عَلى بَنى اِسرءيلَ بِما صَبَروا و دَمَّرنا ما كانَ يَصنَعُ فِرعَونُ وقَومُهُ و ما كانوا يَعرِشون».(اعراف/7،137)
بر اساس گزارش عهد عتيق، پس از مرگ يوشع كه فتوحات زيادى براى بنى‌‌اسرائيل داشت، دوران «داوران» شروع مى‌‌شود. اين دوره حدوداً 350 ساله با آغاز دوران «پادشاهى» كه با سلطنت شائول به عنوان نخستين پادشاه همراه بود، به پايان مى‌‌رسد.[30] در اين دوره كه رهبران اداره كننده بنى‌‌اسرائيل اصطلاحاً «داور» خوانده مى‌‌شدند، هنوز اقوام و قبايلى چون فلسطينيها، حتّيها و أمّوريها در سرزمين كنعان باقى مانده بودند و گاه و بيگاه به بنى‌‌اسرائيل حمله مى‌‌كردند.[31] بنى‌‌اسرائيل در اين دوره همانند اقوام مجاور به بت‌‌پرستى روى آورده و گاه به جاى جنگيدن با دشمن به جان يكديگر مى‌‌افتادند.[32] آنها هنگام يورش دشمن، از خداوند طلب يارى مى‌‌كردند و خداوند نيز يك «داور» به كمك آنان مى‌‌فرستاد تا آنان را رهبرى كرده، دشمن را شكست دهد. سپس براى مدتى صلح برقرار مى‌‌شد؛ اما به مجرد مرگ «داور» قوم بنى‌‌اسرائيل دوباره به روش گناه آلود خود روى مى‌‌آورد.[33] كتاب داوران به شرح كارهاى 12 «داور» بنى‌‌اسرائيل در اين دوره تاريخى پرداخته است. برخى بخشهاى برجسته اين دوره در قرآن نيز گزارش شده است؛ از جمله در پايان دوران داوران و معاصر نبوت سموئيل، فلسطينيها (قوم‌‌جالوت) بنى‌‌اسرائيل را شكست داده، تابوت* مقدس را به غارت مى‌‌برند.[34] از آيات قرآن بر مى‌‌آيد كه قوم جالوت با تسلط بر
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 103
بنى‌‌اسرائيل، آنان را از ديارشان بيرون رانده، شمارى از فرزندانشان را به اسارت گرفته بودند. بنى‌‌اسرائيل از پيامبر زمان خويش كه او را سموئيل دانسته‌‌اند[35]، خواستند كه فرمانروايى براى آنان برگزيند تا براى بازپس‌‌گيرى سرزمين و آزادى فرزندان خويش به جنگ و جهاد بپردازند: «اَلَم تَرَ اِلَى المَلاَِ مِن بَنى اِسرءيلَ مِن بَعدِ موسى اِذ قالوا لِنَبِىّ لَهُمُ ابعَث لَنا مَلِكـًا نُقـتِل فى سَبيلِ اللّهِ قالَ هَل عَسَيتُم اِن كُتِبَ عَلَيكُمُ القِتالُ اَلاَّ تُقـتِلوا قالوا وما لَنا اَلاَّ نُقـتِلَ فى سَبيلِ اللّهِ وقَد اُخرِجنا مِن دِيـرِنا واَبنائِنا فَلَمّا كُتِبَ عَلَيهِمُ القِتالُ تَوَلَّوا اِلاّ قَليلاً مِنهُم واللّهُ عَليمٌ بِالظّــلِمين».(بقره/2،246) مفسران هماهنگ با تورات،[36] سرپيچى بنى‌‌اسرائيل از دستورات خداوند، تغيير وتبديل دين الهى، گناهان زياد، پيروى نكردن از پيامبران الهى و در نتيجه تضعيف روابط و عواطف اجتماعى ميان آنان را زمينه‌‌ساز تسلط جالوت بر آنان دانسته‌‌اند. (‌‌<=‌‌جالوت) با اعلام آمادگى بنى‌‌اسرائيل براى جهاد، پيامبر آنان از‌‌انتخاب الهى طالوت (شائول) براى فرماندهى جنگ خبر داد و در پاسخ اعتراض قوم به اين انتخاب به دانايى و قدرت جسمانى طالوت اشاره كرد و اينكه آمدن تابوت مقدس نشانه پادشاهى و انتخاب الهى اوست. (بقره/ 2، 247 ـ 248) (‌‌<=‌‌تابوت) در اين رويارويى، سپاه فلسطين به رغم شمار انبوه آنان (بقره/2، 249) با كشته شدن جالوت به دست حضرت داود(عليه السلام)، دچار شكست شد و زمينه پادشاهى داود(عليه السلام) فراهم گشت. (بقره/2،251) (‌‌‌‌جالوت) بر اساس ظاهر برخى آيات (ص / 38، 20) و گزارش مفسران[37]، با پادشاهى مقتدرانه داود*، دوران شكوه و عظمت بنى‌‌اسرائيل آغاز شد. از مهم‌‌ترين رويدادهاى اين دوره كه آن را 40 سال گفته‌‌اند[38] پيروزيهاى پى‌‌درپى بنى‌‌اسرائيل و گسترش قلمرو حكومتى آنان بوده است.[39]

 5. بنى اسرائيل در جزيرة العرب:

به اعتقاد بيشتر مورخان گروههايى از بنى اسرائيل با هجوم بخت*النصر، به جزيرة‌‌العرب وارد شده، بيشتر در مناطق شرقى عربى مانند عراق و سواحل خليج فارس سكنا گزيدند.[40] (‌‌‌‌بنى‌‌قريظه، بنى‌‌نضير، بنى‌‌قينقاع)
بر اساس برخى از احاديث، گروهى از يهوديان با توجه به پيشگويى كتاب مقدس درباره هجرتگاه پيامبر اسلام و در جست و جوى آن در اطراف مدينه سكنا گزيدند. برخى آيات نشان مى‌‌دهد آنان هنگامى كه مورد تعرض قبايل پيرامون
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 104
قرار مى‌‌گرفتند با اشاره به بعثت پيامبر اسلام به خود‌‌نويد پيروزى مى‌‌دادند.[41] (بقره/2،89)

 دستورات خدا به بنى‌‌اسرائيل:

خداوند در برابر نعمتهاى ارزانى شده به بنى‌‌اسرائيل دستوراتى به آنان داده و از آنان مى‌‌خواهد نسبت به آن پايبند باشند. اين دستورها عبارت‌‌اند از:

 1. وفاى به عهد:

بر اثر پيمان شكنيهاى مكرر، خداوند بارها از آنان خواسته بود كه بر پيمان الهى خويش با خداوند استوار بمانند: «يـبَنى اِسرءيلَ اذكُروا نِعمَتِىَ الَّتى اَنعَمتُ عَلَيكُم و اَوفوا بِعَهدى أوفِ بِعَهدِكُم».(بقره/2،40) برخى آيه را خطاب به يهوديان زمان پيامبر، و عده‌‌اى ديگر آن را شامل مسيحيان نيز دانسته‌‌اند. برخى هم آن را درباره احبار و عالمان يهود مى‌‌دانند.[42] محتواى عهد ياد شده نيز مورد اختلاف است؛ برخى به نقل از امام حسن عسكرى(عليه السلام) آن را نبوت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)دانسته‌‌اند كه تورات از آن خبر داده است.[43] عده‌‌اى نيز آن را مجموعه آموزه‌‌هاى وحيانى نازل شده بر بنى‌‌اسرائيل تفسير كرده‌‌اند كه آنان موظف بودند به آن ايمان آورده، از آن پيروى كنند.[44] به نقل از ابن‌‌عباس علماى بنى اسرائيل به رغم تشويق يهود به تلاوت تورات، خود به مضمون آن درباره بعثت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)عمل نمى‌‌كردند.[45] برخى، مخاطبان اين آيه را خطيبان و قضات دانسته‌‌اند كه مردم را به نيكى دعوت كرده، خود عمل نمى‌‌كردند.[46]طبرسى آيه را درباره يهود مى‌‌داند كه نزديكان مسلمان خود را به پيروى از محمد(صلى الله عليه وآله)فرا مى‌‌خواندند؛ ولى خود منكر او بودند.[47] (‌‌‌‌عهد)

 2. ترس از خدا:

گويا بنى‌‌اسرائيل با نافرمانى و پيمان شكنيهاى مكررِ خود بدون هيچ هراسى از عذاب الهى بر شيوه پيشين خويش مداومت مى‌‌كردند، براى همين خدا آنان را از عذاب خود برحذر مى‌‌دارد: «يـبَنى اِسرءيلَ اذكُروا نِعمَتِىَ الَّتى اَنعَمتُ ... و اِيّـىَ فَارهَبون».(بقره/2،40) شايد اين آيه از بنى‌‌اسرائيل مى‌‌خواهد به دليل ترس از ظالمان عهد خويش با خدا را در مخالفت با پيامبر‌‌اكرم(صلى الله عليه وآله)[48] يا ارتكاب گناهان،[49] نقض نكنند و تنها از او بترسند، چنان كه
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 105
اين نكته از «اِيّاىَ»كه مفيد حصر است استفاده مى‌‌شود؛ همچنين در آيه ديگرى بنى‌‌اسرائيل از عذاب روز جزا پرهيز داده شده‌‌اند:«واتَّقوا يَومـًا لا تَجزى نَفسٌ عَن نَفس شَيــًا ولايُقبَلُ مِنها شَفـعَةٌ...».(بقره/2،48)

 3. ايمان به وحى:

ايمان به وحى الهى و نهى از انكار آن از ديگر دستورات خداوند است: «وءامِنوا بِما اَنزَلتُ مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم و لا تَكونوا اَوَّلَ كافِر بِهِ ولا تَشتَروا بِـايـتى ثَمَنـًا قَليلاً واِيّـىَ فَاتَّقون».(بقره/2،41) مفسران «بِما اَنزَلتُ»را قرآن[50] يا نبوت موعود پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در تورات[51] دانسته‌‌اند. به نقل از امام باقر(عليه السلام)عده‌‌اى از علماى بنى اسرائيل به رغم آگاهى از بشارت تورات در اين باره براى آنكه از هداياى مردم يا كمكهاى حكومتى بهره‌‌مند شوند، آن را انكار كردند[52]، بنابراين «ثمن قليل» ثمن دنيايى است كه احبار براى دستيابى به آن، آخرت خويش را فروختند؛ همچنين مفسران بر اين باورند كه با توجه به پيشى گرفتن قريش بر يهود در كفر به پيامبر و كتمان نبوت او، مراد از «لا تَكونوا اَوَّلَ كافِر بِهِ»مى‌‌تواند اول بودن در ميان اهل كتاب[53]، امام و پيشواى كافران بودن[54]، اولين كافر اهل معرفت و آگاهى[55] يا سابق بودن بر ديگران براى پيروى آنان[56] باشد. برخى نيز آيه را درباره كتمان حقانيت على(عليه السلام)به سبب منافع دنيوى قلمداد كرده‌‌اند.[57] كه در اين صورت آيه خطاب به بنى‌‌اسرائيل نخواهد‌‌بود.

 4. عدم خلط حق و باطل و كتمان حق:

«و لا تَلبِسُوا الحَقَّ بِالبـطِـلِ وتَكتُموا الحَقَّ واَنتُم تَعلَمون» (بقره/2،42) به نقل از امام حسن عسكرى(عليه السلام) اين آيه درباره يهوديانى است كه با پذيرش اصل نبوت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و جانشينى على(عليه السلام)، بر اين باور بودند كه اين رخداد 500 سال ديگر اتفاق خواهد افتاد، بنابراين حق و باطل را با هم آميخته بودند.[58] به نقل از ابن عباس گفته‌‌اند: آنان نبوت محمد(صلى الله عليه وآله)را درباره ديگران مى‌‌پذيرفتند؛ ولى در مورد خويش چنين باورى نداشتند.[59] ممكن است آيه خطاب به رؤسا و عالمان بنى‌‌اسرائيل بوده، مراد از آن خلط حق و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 106
باطل در تورات باشد؛ يعنى آنان برخى از اخبار و احكام تورات را كه به سودشان بود مى‌‌پذيرفتند؛ ولى آن بخش از آن كه به بيان صفات پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)مربوط مى‌‌شد كتمان مى‌‌كردند. اين تفسير با ادامه آيه: «و تَكتُموا الحَقَّ و اَنتُم تَعلَمون»سازگارى بيشترى دارد.[60] البته برخى «و اَنتُم تَعلَمونَ»را به معناى آگاهى بنى‌‌اسرائيل از معاد و جزا يا عذابهايى مانند مسخ كه خداوند پيشينيان آنان را به آن مبتلا كرده بود تفسير كرده‌‌اند.[61]

 5. اقامه نماز و اداى زكات:

از دستورات اكيد و مكرر خدا به بنى اسرائيل برپايى نماز و اداى زكات است: «و اَقيموا الصَّلوةَ وءاتوا الزَّكوةَ واركَعوا مَعَ الرّ‌‌كِعين».(بقره/2،43 و نيز نك: 83) بسيارى از مفسران مخاطبان آيه را بنى اسرائيل دانسته‌‌اند كه خداوند پايبندى به احكام شرعى را به آنان دستور داده است. ذكر نماز و زكات براى اين است كه از ميان عبادات بدنى نماز و در ميان عبادات مالى زكات برترين است.[62] برخى نيز آيه را اشاره به اعمال روز فطر مى‌‌دانند كه شامل نماز و زكات فطره است.[63] تمسك امام صادق و امام رضا(عليهما السلام) به اين آيه در اثبات وجوب نماز و زكات فطره گزارش شده است.[64] صدرالمتألهين با اشاره به شرط ايمان در پذيرش اعمال، از اين آيه مأمور بودن اهل كتاب به فروع را برداشت كرده است.[65] برخى در تأييد اشاره اين آيه به بنى اسرائيل و با استشهاد به «واركَعوا مَعَ الرّ‌‌كِعين»معتقدند چون نماز يهوديان ركوع ندارد، بخش نخست آيه دستور به آنان و بخش دوم «واركَعوا مَعَ الرّ‌‌كِعين»مختص مسلمانان است[66]؛ امّا با توجه به اينكه با نزول قرآن بنى‌‌اسرائيل مأمور به همه دستورات قرآن بوده‌‌اند، اين تفسير دور از واقع به نظر مى‌‌رسد، به همين دليل بسيارى از مفسران توجيهاتى مطرح كرده‌‌اند كه با توجه به اينكه در صدر آيه امر به اقامه نماز شده، تكرار آن با جمله «واركَعوا مَعَ الرّ‌‌كِعين»اين‌‌گونه قابل توجيه است كه اين قسمت از آيه به نماز جماعت يا تواضع در برابر عظمت الهى اشاره دارد.[67]

 6. عبادت خدا، احسان به والدين و دستگيرى از يتيمان و بينوايان:

«و اِذ اَخَذنا ميثـقَ بَنى اِسرءيلَ لا‌‌تَعبُدونَ اِلاَّاللّهَ وبِالولِدَينِ اِحسانـًا وذِى القُربى واليَتـمى والمَسـكينِ».(بقره/2،83)دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 107

 7. گفتار نيكو:

پرهيز از ناسزاگويى و پرخاشگرى و سخن نيكو گفتن از ديگر آموزه‌‌هاى الهى براى بنى‌‌اسرائيل است: «و قولوا لِلنّاسِ حُسنـًا».(بقره/2،83)

 8. پرهيز از كفران نعمت:

«كُلوا مِن طَيِّبـتِ ما رَزَقنـكُم و لاتَطغَوا فيهِ فَيَحِلَّ عَلَيكُم غَضَبى و مَن يَحلِل عَلَيهِ غَضَبى» .(طه/20،81) برخى با استشهاد به آياتى مانند «واِذ‌‌قُلتُم يـموسى لَن نَصبِرَ عَلى طَعام و‌‌احِد»(بقره/2،61) طغيان در اين آيه را كفران نعمت و شاكر نبودن آنان در برابر اين روزيها دانسته‌‌اند.[68] ممكن است اين طغيان خوردن اين روزيها به صورت حرام باشد.[69]

 نعمتهاى خداوند بر بنى اسرائيل:

قرآن در موارد گوناگون با يادآورى نعمتهاى خداوند به بنى‌‌اسرائيل در دوره‌‌هاى مختلفى از تاريخ حياتشان آنان را به سبب ناسپاسى، سرزنش كرده و به خداترسى، وفاى به عهد الهى، ايمان به قرآن و پرهيز از آميختن حق و باطل و كتمان حق فرا‌‌مى‌‌خواند. (بقره / 2، 40 ـ 42) مهم‌‌ترين اين نعمتها به ترتيب تاريخ از اين قبيل است:

 1. رهايى از دست فرعونيان:

نجات از دست فرعونيان و شرايط بسيار دشوار و مصيبت بار زندگى در مصر و گذشتن از دريا و نابودى فرعونيان در آيات متعددى به عنوان نعمت خدا به بنى‌‌اسرائيل يادآورى شده است:«واِذ‌‌نَجَّينـكُم مِن ءالِ فِرعَونَ يَسومونَكُم سوءَ العَذابِ... و اَغرَقنا ءالَ فِرعَونَ واَنتُم تَنظُرون».(بقره/2،49 ـ 50 و نيز اعراف‌‌/ 7، 141؛ ابراهيم/ 14، 6) بردگى و اسارت در دست فرعونيان چنان سخت و دشوار بوده كه از آن با عذاب خواركننده ياد شده است:«ولَقَد نَجَّينا بَنى اِسرءيلَ مِنَ العَذابِ المُهين».(دخان/44،30)
آمرزش گناه گوساله‌‌پرستى (بقره/2، 51 ـ 52) و زنده شدن 70 نفرى كه در پى درخواست رؤيت خداوند در ميقات، با صاعقه كشته شدند از ديگر نعمتهاى خدا بر بنى‌‌اسرائيل (بقره/2، 55‌‌ـ‌‌56؛ اعراف/ 7، 155) و دليل هر دو نعمت ترغيب آنان به شكرگزارى ياد شده است. (بقره/2، 52،56)

 2. اعطاى حكم، نبوت و كتاب:

«و لَقَد ءاتَينا بَنى‌‌اِسرءيلَ الكِتـبَ والحُكمَ والنُّبُوَّة».(جاثيه/45،16) مراد از حكم را آشنايى با مسائل دينى، دانش قضاوت يا تميز حق از باطل گفته‌‌اند.[70] در برخى نقلها شمار پيامبرانى كه خداوند براى هدايت بنى اسرائيل به سوى آنان فرستاد، تا 1000 نفر نيز نقل شده كه مهم‌‌ترين آنها موسى*(عليه السلام)است.[71] به اين نعمت در آيات ديگر نيز اشاره شده است: «وءاتَينا مُوسَى الكِتـبَ
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 108
وجَعَلنـهُ هُدًى لِبَنى اِسرءيلَ اَلاّ تَتَّخِذوا مِن دونى وَكيلا».(اسراء/17،2) چون اين كتاب مشتمل بر شريعت موسى(عليه السلام) بوده است، خداوند از آن به عنوان هادىِ بنى‌‌اسرائيل ياد مى‌‌كند.[72] (نك: سجده/32،23)

 3. بهره‌‌مندى از روزى پاك:

«... و رَزَقنـهُم مِنَ الطَّيِّبـتِ».(جاثيه/45،16؛ بقره/ 2، 57) اين روزى حلال همان «مَنّ» و «سَلْوى» است كه در برخى از آيات به آن اشاره شده است. (بقره/2، 57؛ اعراف/ 7، 160؛ طه / 20، 80) شايد اهميت اين يادآورى به سبب ناسپاسى بنى‌‌اسرائيل در برابر اين نعمت بوده است، زيرا آنان بدون توجه به اين غذاهاى آسمانى در پى غذاهاى ديگرى بودند[73]: «و‌‌اِذ قُلتُم يـموسى لَن نَصبِرَ عَلى طَعام و‌‌احِد فَادعُ لَنا رَبَّكَ يُخرِج لَنا مِمّا تُنبِتُ‌‌الاَرضُ مِن بَقلِها وقِثّائِها وفومِها وعَدَسِها وبَصَلِها...».(بقره/2، 61) (‌‌<=‌‌تيه) برخوردارى بنى‌‌اسرائيل از خوردنيهاى گوارا در سرزمين موعود نيز به مثابه نعمت ياد شده است. (بقره/2،58)

 4. سايه افكندن ابر و جارى شدن چشمه:

بنى‌‌اسرائيل هنگام سرگردانى در بيابانهاى ميان مصر و سرزمين موعود از شدت گرماى خورشيد و تشنگى به تنگ آمده، اعتراض مى‌‌كردند.[74] خداوند به درخواست موسى(عليه السلام) و با فرستادن ابرى، بر سر آنان سايه افكند: «و ظَـلَّلنا عَلَيكُمُ الغَمامَ»(بقره/2،57)؛ همچنين آن حضرت به فرمان خداوند و با زدن عصاى خود بر سنگ، 12 چشمه به شمار 12 سبط بنى‌‌اسرائيل جارى ساخت: «و اِذِ استَسقى موسى لِقَومِهِ ... فَانفَجَرَت مِنهُ اثنَتا عَشرَةَ عَينًا...».(بقره/2، 60 و نيز اعراف / 7، 160) (‌‌<=‌‌تيه و چشمه)

 5. برترى بر عالميان :

در برخى آيات، خداوند از برترى بنى اسرائيل بر ديگر عالميان خبر داده است: «يـبَنِى اِسرءيلَ اذكُروا نِعمَتِىَ الَّتِى اَنعَمتُ عَلَيكُم و اَنّى فَضَّلتُكُم عَلَى العــلَمين».(بقره/2،122 و نيز اعراف/7، 140) با توجه به آيه 110 آل‌‌عمران/ 3: «كُنتُم خَير اُمَّة اُخرِجَت لِلنّاس»كه برترى امت حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) بر ديگر امتها را مى‌‌رساند، مفسران در حل تعارض ظاهرى دو آيه كه در نگاه نخست به نظر مى‌‌رسد، نظرهايى ابراز داشته‌‌اند؛ برخى مراد از عالميان را فقط مردمان معاصر بنى‌‌اسرائيل دانسته‌‌اند.[75] برخى ديگر مراد از برترى بنى‌‌اسرائيل را برخوردارى آنان از امتيازاتى مانند كثرت پيامبران، معجزات فراوان واقع شده در زمان آنان و برخوردارى از نعمتهاى فراوان گفته‌‌اند.[76] البته توجه به تفاوت
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 109
كاربرد دو تعبير «فَضَّلتُكُم»و «خَيرُ»مى‌‌تواند در حل اين چالش كارگشا باشد. تعبير «تفضيل» در مورد برخوردارى از پاره‌‌اى امتيازات مادى و معنوى كاربرد دارد و لزوماً به معناى خير و بهتر بودن افراد برخوردار نيست، چنان‌‌كه تاريخ نشان مى‌‌دهد بنى‌‌اسرائيل به رغم برخوردارى از امتيازات فراوان نه فقط بهره لازم را نبردند، بلكه همواره به بيراهه رفتند.

 6. اسكان در سرزمين مقدس:

«و قُلنا مِن بَعدِهِ لِبَنى اِسرءيلَ اسكُنُوا الاَرضَ فَاِذا جاءَ وَعدُ الأخِرَةِ جِئنا بِكُم لَفيفـا».(اسراء/17،104) شمارى از مفسران اين سرزمين را شام[77] يا مصر[78] امّا برخى ديگر با استشهاد به آيه «يـقَومِ ادخُلوا الاَرضَ المُقَدَّسَةَ الَّتى كَتَبَ اللّهُ لَكُم»(مائده/5،21) آن را ارض مقدس موعود دانسته‌‌اند[79]؛ گويا سرزمين موعود در آن زمان بخشى از شام بوده است؛ همچنين در آيه ديگرى خداوند از به ميراث نهادن سرزمين مبارك خبر مى‌‌دهد: «واَورَثنَا القَومَ الَّذينَ كانوا يُستَضعَفونَ مَشـرِقَ الاَرضِ و مَغـرِبَهَا الَّتى بـرَكنا فيها وتَمَّت كَلِمَتُ رَبِّكَ الحُسنى عَلى بَنى‌‌اِسرءيلَ».(اعراف/7،137) مفسران با بهره‌‌گيرى از وصف «بـرَكنا فيها»اين سرزمين را همان سرزمين مقدس موعود (فلسطين) گفته‌‌اند.[80] در تعبير ديگرى از مكانى كه بنى‌‌اسرائيل در آن ساكن شدند با عنوان «مُبَوَّءَ صِدق»ياد شده است: «ولَقَد بَوَّأنا بَنى اِسرءيلَ مُبَوَّاَ صِدق».(يونس/10،93) علامه طباطبايى اين مكان را جايگاهى مى‌‌داند كه همه امكانات و لوازم زندگى به وفور در آن فراهم بوده است.[81] برخى از مفسران ديگر نيز با اشاره به مناسب بودن اين مكان، آن را مصر، شام يا بيت المقدس دانسته‌‌اند.[82](‌‌<=‌‌ارض مقدس)

 7. نشان دادن معجزات الهى:

خداوند براى تقويت ايمان بنى اسرائيل و پايدارى آنان بارها معجزات خود را براى آنان نمايان كرد. عبور بنى اسرائيل از دريا و غرق شدن فرعون از اين جمله است.(يونس/10،90) براساس برخى گزارشهاى تاريخى، خداوند براى راسخ‌‌تر شدن ايمان بنى اسرائيل اجساد همه لشكريان فرعون را در دريا غرق كرد؛ ولى جسد فرعون را به ساحل آورد تا حقارت او روشن شود و بنى‌‌اسرائيل در مرگ او ترديدى نكنند[83]؛ امّا آنان به رغم ديدن چنين معجزاتى پس از نجات باز به بت‌‌پرستى روى آوردند.(اعراف/7،138)
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 110
برخى آيات شمار معجزات الهى براى بنى‌‌اسرائيل را 9 تا ذكر كرده است: «و لَقَد ءاتَينا موسى تِسعَ ءايـت بَيِّنـت فَسـَل بَنى اِسرءيلَ».(اسراء/17،101) مفسران درباره اين 9 نشانه اختلاف كرده‌‌اند. علامه طباطبايى با اعتقاد به اينكه مجموع معجزات بيش از 9 تاست، ذكر اين تعداد معجزه را به احتمال اشاره به معجزات موسى(عليه السلام)براى دعوت فرعون دانسته است.[84] برخى با استناد به روايتى از امام صادق(عليه السلام)اين نشانه‌‌ها را عصاى* موسى(عليه السلام)، طوفان*، بلاى ملخ، بلاى قورباغه*، بلاى‌‌خون* شدن رودها و درياها، بردن كوه طور بر فراز سر آنان، نزول مَنّ و سَلْوى و شكافته شدن دريا ذكر كرده‌‌اند.[85] در برخى از تفاسير ديگر، اين موارد با اندكى تفاوت بيان شده است.[86]

 عوامل سرزنش بنى اسرائيل در قرآن:

بنى‌‌اسرائيل افزون بر عهدين در قرآن كريم نيز بارها مذمت شده‌‌اند. اين ملامتها به علل ذيل صورت گرفته است:

 1. پيمان‌‌شكنى:

پيمانهايى كه خداوند از بنى‌‌اسرائيل گرفت، دست كم در 10 آيه ياد شده است. مهم‌‌ترين آنها را پيمان مبنى بر ايمان به تورات و عمل به آموزه‌‌هاى آن دانسته‌‌اند[87]: «و اِذ اَخَذنا ميثـقَكُم و رَفَعنا فَوقَكُمُ الطّورَ خُذوا ما ءاتَينـكُم بِقُوَّة واذكُروا ما فيهِ لَعَلَّكُم تَتَّقون».(بقره/2،63 و نيز ر. ك: آيه 93) برخى گفته‌‌اند: به سبب انكار تورات به وسيله گروهى از بنى اسرائيل، خداوند كوه طور را بر فراز سر آنان قرار داد و از آنان پيمان گرفت.[88] (‌‌‌‌طور سينا)
در آيه 83 بقره/2 پيمان گرفتن از بنى‌‌اسرائيل مبنى بر يگانه پرستى و پايبندى به پاره‌‌اى از ارزشهاى اجتماعى و عبادى گزارش و از پيمان‌‌شكنى بيشتر آنان خبر داده مى‌‌شود: «و اِذ اَخَذنا ميثـقَ بَنى اِسرءيلَ لا تَعبُدونَ اِلاَّاللّهَ و بِالولِدَينِ اِحسانـًا وذِى القُربى واليَتـمى والمَسـكينِ وقولوا لِلنّاسِ حُسنـًا واَقيموا الصَّلوةَ وءاتوا الزَّكوةَ ثُمَّ تَوَلَّيتُم اِلاّ قَليلاً مِنكُم و اَنتُم مُعرِضون».برخى از عبارت «اَنتُم مُعرِضون»معناى استمرار پيمان شكنى را برداشت كرده‌‌اند[89]؛ گويا پيمان‌‌شكنى از ويژگيهاى بارز بنى‌‌اسرائيل بوده و آنان بر هيچ پيمانى استوار نبوده‌‌اند. پرهيز از جنگ و خونريزى، بيرون نراندن يكديگر از شهر و ديار خويش (بقره/2، 84)، ايمان به انبياى الهى (مائده/5، 70)، دروغ نبستن به خدا و كتمان نكردن آموزه‌‌هاى آن (اعراف / 7، 169؛
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 111
آل‌‌عمران / 3، 187) از پيمانهاى ديگر الهى است. در همه اين موارد بيشتر بنى‌‌اسرائيل پيمان شكنى كردند. (بقره/ 2، 63 ـ 64، 84 ـ 85، 100؛ آل‌‌عمران / 3، 187) اين پيمان شكنيها، پيامدهايى چون خوارى و ذلت در دنيا و عذاب در آخرت (بقره/2، 85)، لعنت خداوند، قساوت و دشمنى مداوم با يكديگر (مائده/ 5، 13 ـ 14) را براى آنان در پى داشت.

 2. گمراهى، با وجود آيات فراوان:

قرآن از اينكه بنى‌‌اسرائيل با وجود نشانه‌‌هاى زياد الهى در گمراهى بودند، آنان را سرزنش مى‌‌كند: «سَل بَنى اِسرءيلَ كَم ءاتَينـهُم مِن ءايَة بَيِّنَة ومَن يُبَدِّل نِعمَةَ اللّهِ مِن بَعدِ ما جاءَتهُ فَاِنَّ اللّهَ شَديدُ العِقَاب»(بقره/2،211)؛ «... و اِن يَرَوا كُلَّ ءَايَة لا يُؤمِنوا بِها و اِن يَرَوا سَبيلَ الرُّشدِ لا يَتَّخِذوهُ سَبيلاً واِن يَرَوا سَبيلَ الغَىِّ يَتَّخِذوهُ سَبيلاً ذلِكَ بِاَنَّهُم كَذَّبوا بِـايـتِنا وكانوا عَنها غـفِلين»(اعراف/7، 146) اين نشانه‌‌ها شامل تبديل شدن عصاى موسى(عليه السلام) به اژدها، سايه انداختن ابرها، شكافته شدن دريا و غرق شدن فرعون و نزول مَنّ و سَلْوى براى آنان بود[90]؛ امّا آنان كفر ورزيدند و گناهانى مانند تبديل و نقض عهد، قتل انبيا و ترك وصيتهاى موسى را مرتكب شدند[91]؛ همچنين وقتى عيسى(عليه السلام) به عنوان پيامبر به سوى آنان فرستاده شد با آنكه معجزات فراوانى مانند زنده كردن مردگان، شفا دادن بيماران درمان‌‌ناپذير و بينا كردن نابينايان را نشان داد، بسيارى از آنان كفر ورزيده، از او پيروى نكردند: «و رَسولاً اِلى بَنِى‌‌اِسرءيلَ اَنّى قَد جِئتُكُم بِـايَة مِن رَبِّكُم اَنّى اَخلُقُ لَكُم مِنَ الطّينِ كَهَيـَةِ الطَّيرِ فَاَنفُخُ فيهِ فَيَكونُ طَيرًا بِاِذنِ‌‌اللّهِ...».‌‌(آل‌‌عمران/3،49‌‌و‌‌نيز52)

 3. نافرمانى پيامبران:

قرآن بارها از نافرمانى بنى‌‌اسرائيل نسبت به پيامبران خويش ياد مى‌‌كند. سرپيچى آنان از فرمان موسى(عليه السلام) مبنى بر ورود به سرزمين مقدس (مائده/5،24) و نيز در داستان گاو بنى‌‌اسرائيل از اين قبيل است (بقره/2، 67 - 73)؛ همچنين زمانى كه بنى‌‌اسرائيل براى رويارويى با قوم جالوت، از پيامبرشان خواستند كه فرماندهى براى آنان برگزيند تا به رهبرى او به جنگ با دشمنان بروند، پس از تعيين فرمانده نافرمانى كرده، او را يارى نكردند (بقره/2،246)؛ گويا نافرمانى بنى‌‌اسرائيل براى آن پيامبر معهود بوده است كه با گوشزد كردن فرار از جنگ، از آنان اقرار مجدد مى‌‌گيرد؛ ولى باز هم آنان نافرمانى مى‌‌كنند.

 4. انكار و تكذيب انبيا:

تكذيب انبيا رفتار نكوهيده‌‌اى است كه همواره از بنى‌‌اسرائيل سر مى‌‌زد. قرآن ريشه اين برخورد را ناسازگارى آموزه‌‌هاى انبيا با خواسته‌‌ها و خواهشهاى نفسانى آنان خوانده، ملامتشان مى‌‌كند: «اَفَكُلَّما جاءَكُم
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 112
رَسولٌ بِما لاتَهوى اَنفُسُكُمُ استَكبَرتُم فَفَريقـًا كَذَّبتُم وفَريقـًا تَقتُلون».(بقره/2،87) تكذيب حضرت عيسى(عليه السلام)(آل‌‌عمران/ 3، 52؛ مائده/ 5، 110) و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)(بقره/2، 41؛ شعراء/26، 197) نمونه بارزى از اين قبيل است.

 5. عمل نكردن به كتاب آسمانى:

بنى‌‌اسرائيل مدعى پايبندى به دستورات تورات بودند؛ امّا قرآن مواردى از تخلف آنان را گزارش مى‌‌كند. آنان ضمن اعتراض به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در مورد خوردن برخى از غذاها مانند گوشت و شير شتر مدعى حرمت آنها در دين ابراهيم(عليه السلام)بودند.[92] قرآن با تكذيب چنين حرمتى از آنان مى‌‌خواهد به كتاب آسمانى خويش پايبند باشند: «كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلاًّ لِبَنِى اِسرءيلَ اِلاّ ما حَرَّمَ اِسرءيلُ عَلى نَفسِهِ مِن قَبلِ اَن تُنَزَّلَ التَّورةُ قُل فَأتوا بِالتَّورةِ فَاتلوها اِن كُنتُم صـدِقين».(آل‌‌عمران/3،93) اسرائيل، (يعقوب(عليه السلام)) به عللى خوردن گوشت و شير شتر را بر خود حرام كرده بود.[93] به سبب اين نسبت ناروا به تورات، خداوند نيز برخى غذاهاى حلال را بر آنان حرام كرد. (انعام/6،146) قرآن همچنين از عمل بنى اسرائيل به برخى از دستورات كتاب و ترك برخى ديگر خبر مى‌‌دهد: «اَفَتُؤمِنونَ بِبَعضِ الكِتـبِ و تَكفُرونَ بِبَعض».(بقره/2،85) با توجه به صدر آيه شايد مراد عمل به دستور تورات درباره فديه گرفتن از اسيران همكيش خود و ترك دستور آن درباره عدم اخراج آنان است[94]: «و اِن يَأتوكُم اُسـرى تُفـدوهُم وهُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيكُم اِخراجُهُم».(بقره/2،85)

 6. اسراف:

اسرافكارى بنى اسرائيل به رغم نهى از آن، از ديگر علل سرزنش آنان در قرآن است: «مِن اَجلِ ذلِكَ كَتَبنا عَلى بَنى اِسرءيلَ...ولَقَد جاءَتهُم رُسُلُنا بِالبَيِّنـتِ ثُمَّ اِنَّ كَثيرًا مِنهُم بَعدَ ذلِكَ فِى الاَرضِ لَمُسرِفون».(مائده/5،32) اين اسراف به خروج از اعتدال و تحريم حلالها و تحليل محرمات و قتل نفس تفسير شده است.[95]

 7. شرك:

«لَقَد كَفَرَ الَّذينَ قالوا اِنَّ اللّهَ هُوَ المَسيحُ ابنُ مَريَمَ وقالَ المَسيحُ يـبَنى اِسرءيلَ اعبُدوا اللّهَ رَبّى ورَبَّكُم اِنَّهُ مَن يُشرِك بِاللّهِ فَقَد حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الجَنَّةَ».(مائده/5،72) مفسران اين گروه از بنى‌‌اسرائيل را يعقوبيه، دانسته‌‌اند كه معتقد بودند خدا با مسيح ذاتاً متحد شده و ناسوت تبديل به لاهوت گرديده است.[96]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 113

 8. آزار و اذيت و كشتن انبيا:

بنى‌‌اسرائيل در آزار و اذيت و كشتن انبيا سابقه‌‌اى ديرينه دارند. آزار و اذيت يوسف و‌‌يعقوب(عليهما السلام) به وسيله نياكان نخست بنى اسرائيل (يوسف/ 12، 9 ـ 20) و آزار هارون تا مرز كشتن (اعراف/7، 150) از اين قبيل است، چنان‌‌كه آيات متعددى به پيامبر كشى آنان اشاره مى‌‌كند: «قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِياءَ اللّهِ مِن قَبلُ اِن كُنتُم مُؤمِنِين».(بقره/2،91 و نيز ر. ك: بقره/2، 61، 87؛ آل‌‌عمران/3، 181؛ نساء/ 4، 155) اقدام براى كشتن حضرت‌‌عيسى(عليه السلام)نمونه‌‌اى برجسته از اين قبيل است. (نساء/ 4، 157) (‌‌<=‌‌تصليب)

 9. فسادانگيزى:

تبهكارى و فسادانگيزى از همان آغاز در ميان بنى اسرائيل بوده است. موسى(عليه السلام) هنگام رفتن به ميقات، هارون را از پيروى مفسدان نهى مى‌‌كند: «و لاتَتَّبِع سَبيلَ المُفسِدين».(اعراف/7،142) مطابق آيه 4 اسراء/17 خداوند در تورات آورده است كه بنى اسرائيل دوبار در سرزمين مقدس فسادانگيزى مى‌‌كنند: «وقَضَينا اِلى بَنى اِسرءيلَ فِى الكِتـبِ لَتُفسِدُنَّ فِى‌‌الاَرضِ مَرَّتَينِ ولَتَعلُنَّ عُلُوًّا كَبيرا».(اسراء/17،4) يكى از فسادها مخالفت با احكام تورات و قتل برخى پيامبران و ديگرى قتل زكريا، يحيى، و قصد كشتن عيسى(عليه السلام) تفسير شده است.[97] فسادانگيزى بنى اسرائيل در عصر ظهور اسلام نيز ادامه داشت و آنان همواره درپى ايجاد جنگ و درگيرى با مسلمانان بودند[98]:«كُلَّما اَوقَدوا نارًا لِلحَربِ اَطفَاَهَا اللّهُ ويَسعَونَ فِى الاَرضِ فَسادًا واللّهُ لا يُحِبُّ المُفسِدين».‌‌(مائده/5،64)

 10. امر به نيكى و ترك آن:

«يـبَنى اِسرءيلَ اذكُروا... اَتَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ و تَنسَونَ اَنفُسَكُم و اَنتُم تَتلونَ الكِتـبَ اَفَلا تَعقِلون».(بقره/2، 40 ، 44) برخى با اشاره به «اَنتُم تَتلونَ الكِتـبَ» مخاطب آيه را علماى يهود دانسته‌‌اند كه با دعوت مردم به پرداخت صدقات و مبرات اموال به دست آمده را خود تصرف مى‌‌كردند.[99]

 11. ترك نهى از منكر:

سكوت در برابر گناه از ديگر عوامل سرزنش بنى‌‌اسرائيل است: «كانوا لايَتَناهَونَ عَن مُنكَر فَعَلوهُ لَبِئسَ ما كانوا يَفعَلون».(مائده/5،79) برخى، منكَر ياد شده را صيد ماهى از سوى اصحاب سبت در روز شنبه دانسته‌‌اند.[100] (‌‌‌‌اصحاب سبت)

 12. بهانه‌‌گيرى:

بنى‌‌اسرائيل همواره براى فرار از مسئوليت و انجام دستورات الهى، بهانه تراشى مى‌‌كردند، به‌‌گونه‌‌اى كه بهانه‌‌هاى بنى اسرائيل ضرب المثل شده است. بهانه‌‌گيريهاى آنان در قالب پرسشهاى مكرّر درباره ويژگيهاى گاو موسوم به گاو بنى‌‌اسرائيل كه با هدف فرار از امتثال دستور الهى موسى(عليه السلام) صورت مى‌‌گرفت نمونه بارزى از اين قبيل است. (بقره/ 2، 68 ـ 71)
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 114
(‌‌‌‌گاو بنى‌‌اسرائيل) بهانه‌‌گيرى درباره عدم تنوع غذايى در وادى تيه نيز نمونه ديگرى است. (بقره/2،61) آنان از خوردن مداوم «مَنّ» و «سَلْوى» ابراز خستگى كردند و خداوند در برابر اين ناسپاسى از آنها خواست به سوى شهر و آبادى روانه شوند (بقره/2،61) مفسران سبب اعتراض را يكسان شدن غذاى همه و در نتيجه از بين رفتن فاصله طبقاتى و زمينه برترى طلبى گروهى خاص دانسته‌‌اند.[101]

 13. دنيا گرايى:

گرايش و دلبستگى به رياست، ثروت و زينتهاى دنيوى و فخرفروشى و ارزشگذارى بر‌‌اساس آن از ديگر ويژگيهاى نكوهيده بنى‌‌اسرائيل است. نگاه حسرت‌‌آميز به ثروت قارون* و آرزوى برخوردارى از آن از اين قبيل است. (قصص/28، 79) آنان براى بهره‌‌هاى دنيايى از هيچ تلاشى فروگذار نكرده، معيار ارزش و برترى افراد را ثروت و دارايى مى‌‌دانستند[102]، براى همين در ماجراى گزينش طالوت* براى پادشاهى به استناد اينكه وى ثروت انبوهى ندارد، بر او خرده گرفتند: «... قالوا اَنّى يَكونُ لَهُ المُلكُ عَلَينا و نَحنُ اَحَقُّ بِالمُلكِ مِنهُ ولَم يُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ».(بقره/2،247) رياست‌‌طلبى نيز از ويژگيهاى گروهى از بزرگان و علماى بنى‌‌اسرائيل بود.[103] بسيارى از مفسران معتقدند كه آنان براى حفظ رياست و موقعيت خويش، دست به تحريف تورات زدند و پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را تكذيب كردند: «فَوَيلٌ لِلَّذينَ يَكتُبونَ الكِتـبَ بِاَيديهِم ثُمَّ يَقولونَ ... لِيَشتَروا بِهِ ثَمَنـًا قَلِيلاً».(بقره/2، 79) اغلب مفسران مراد از «ثمن قليل» را كه در آيات ديگر نيز آمده است (بقره/2، 174؛ آل‌‌عمران/ 3، 77 ، 187) رياست دنيايى دانسته‌‌اند.[104]

 14. جنگ و خونريزى:

خداوند از بنى اسرائيل پيمان گرفت كه خون يكديگر را نريزند و همديگر را از سرزمين خويش (ارض مقدس) بيرون نرانند: «و اِذ اَخَذنا ميثـقَكُم لاتَسفِكونَ دِماءَكُم ولا تُخرِجونَ اَنفُسَكُم مِن دِيـرِكُم ثُمَّ اَقرَرتُم و اَنتُم تَشهَدون»(بقره/2،84)؛ امّا آنان همواره و در پى زير پا نهادن آموزه‌‌هاى الهى به جان يكديگر افتاده، خونهاى زيادى بر زمين مى‌‌ريختند: «ثُمَّ اَنتُم هــؤُلاءِ تَقتُلونَ اَنفُسَكُم و تُخرِجونَ فَريقـًا مِنكُم مِن دِيـرِهِم تَظـهَرونَ عَلَيهِم بِالاِثمِ والعُدونِ و اِن يَأتوكُم اُسـرى تُفـدوهُم و هُوَ مُحَرَّمٌ عَلَيكُم اِخراجُهُم».(بقره/2،85) براساس برخى گزارشها اين آيه درباره قبيله بنى‌‌قريظه و بنى‌‌نضير است كه مكرر به جنگ و خونريزى با يكديگر پرداختند.[105]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 115

 عذابهاى بنى اسرائيل:

بنى‌‌اسرائيل بارها بر‌‌اثر گناه و نافرمانى گرفتار انواع عذابهاى دنيايى شدند، چنان‌‌كه عذاب آخرت نيز به آنان وعده داده شده است؛ از جمله:

 1. كشتن همديگر:

بنى اسرائيل پس از گوساله پرستى، فرمان يافتند كه به كيفر اين گناه بر روى هم شمشير كشيده، همديگر را بكشند: «اِنَّكُم ظَـلَمتُم اَنفُسَكُم بِاتِّخاذِكُمُ العِجلَ...فَاقتُلوا اَنفُسَكُم...».(بقره/2،‌‌54) برخى گفته‌‌اند: حتى كسانى كه گوساله‌‌پرستى نكردند نيز به سبب ترك نهى از منكر دچار اين كيفر شدند. درباره مدت زمان اين كيفر و نيز شمار كشته شدگان، برخى سخنان اغراق‌‌آميز نيز گفته شده است.[106]

 2. عذاب صاعقه:

70 نفر از كسانى كه همراه موسى(عليه السلام)به ميقات رفتند، در پى درخواست جاهلانه خويش مبنى بر ديدن خدا، گرفتار صاعقه و مرگ شدند. (بقره/2، 55)

 3. سرگردانى در بيابان:

بنى‌‌اسرائيل پس از خروج از مصر و رسيدن به مرزهاى سرزمين موعود، در پى سرپيچى از فرمان خداوند مبنى بر ورود به آن سرزمين و نبرد با دشمنان، 40 سال در بيابانها سرگردان و از ورود به سرزمين مقدس محروم شدند. (مائده/5، 20 ـ 26) پس از پايان اين 40 سال، آنان هنگام ورود به سرزمين موعود فرمان يافتند كه جمله معينى را مبنى بر استغفار بر زبان جارى كنند؛ اما باز با تغيير آن عبارت، نافرمانى كرده، دچار عذاب الهى شدند: «فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَـلَموا قَولاً غَيرَ الَّذى قيلَ لَهُم فَاَنزَلنا عَلَى الَّذينَ ظَـلَموا رِجزًا مِنَ السَّماءِ بِما كانوا يَفسُقون».(بقره/2،59 و نيز اعراف/ 7، 161ـ162) برخى «رِجزاً مِنَ السَماءِ»را عذاب آسمانى[107] و برخى ديگر بيمارى طاعون دانسته‌‌اند كه هزاران نفر را به كام مرگ فرستاد.[108]

 4. لعن الهى و سنگدلى:

در آيات 12 ـ 13 مائده/5 مواردى از پيمان شكنيهاى بنى‌‌اسرائيل و پيامدهاى آن، از جمله دچار شدن به لعن الهى و سنگدلى گزارش شده است: «و لَقَد اَخَذَ اللّهُ ميثـقَ بَنِى اِسرءيلَ... و قالَ اللّهُ اِنّى مَعَكُم لئِن اَقَمتُمُ الصَّلوةَ و ءاتَيتُمُ الزَّكوةَ... فَبِما نَقضِهِم ميثـقَهُم لَعَنّـهُم و‌‌جَعَلنا قُلوبَهُم قـسِيَةً يُحَرِّفونَ الكَلِمَ عَن مَواضِعِهِ ونَسوا حَظـًّا مِمّا ذُكِّروا بِهِ ولا تَزالُ تَطَّـلِعُ عَلى خائِنَة مِنهُم اِلاّ قَليلاً مِنهُم».لعن الهى را، دورى از رحمت خدا، مسخ يا پرداخت جزيه دانسته‌‌اند.[109] سنگدلى آنان باعث شد كه تورات را تحريف كردند و جز اندكى به پيامبر اسلام ايمان نياوردند. آنان به سبب نافرمانى خدا و پيامبران و استمرار تجاوزگرى، مورد لعن برخى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 116
پيامبران نيز قرار گرفتند: «لُعِنَ الَّذينَ كَفَروا مِن بَنى اِسرءيلَ عَلى لِسانِ داودَ وعيسَى ابنِ مَريَمَ ذلِكَ بِما عَصَوا و كانوا يَعتَدون».(مائده/5،78) طبرسى با استناد به روايتى از امام باقر(عليه السلام)لعن شدگان در زبان داود را كسانى مى‌‌داند كه در پى شكستن حرمت روز شنبه* با لعن او به ميمون مسخ شدند، چنان‌‌كه درخواست كنندگان مائده آسمانى كه پس از نزول بدان كفر ورزيدند، با لعن* عيسى(عليه السلام) خوك شدند.[110] برخى به احتمالْ كافران ياد شده را لعن شدگان در زبور و انجيل دانسته‌‌اند.[111] برخى نيز گروهى دانسته‌‌اند كه در آينده به پيامبر اسلام ايمان نمى‌‌آورند.[112]

 5. رسوايى دنيا و عذاب آخرت:

بر اثر گناهانى مانند قتل، دشمنى با مؤمنان، كفر به كتابهاى آسمانى و ... خداوند بنى اسرائيل را به رسوايى در دنيا تهديد كرده و از عذاب دردناك الهى در آخرت براى آنان خبر داده است: «ثُمَّ اَنتُم هــؤُلاءِ تَقتُلونَ اَنفُسَكُم ... فَما جَزاءُ مَن يَفعَلُ ذلِكَ مِنكُم اِلاّ خِزىٌ فِى الحَيوةِ الدُّنيا ويَومَ القِيـمَةِ يُرَدُّونَ اِلى اَشَدِّ‌‌العَذابِ».‌‌(بقره/2،85)

 6. مسخ شدن:

گروهى از بنى اسرائيل با ناديده گرفتن حرمت صيد ماهى در روز شنبه، به صورت ميمون مسخ شدند: «و لَقَد عَلِمتُمُ الَّذينَ اعتَدَوا مِنكُم فِى السَّبتِ فَقُلنا لَهُم كونوا قِرَدَةً خـسِـين».(بقره/2،65) (‌‌<=‌‌اصحاب سبت)

 7. ذلت و زندگى فقيرانه:

خوارى در دنيا و ندارى از كيفرهاى ديگر بنى اسرائيل است: «و ضُرِبَت عَلَيهِمُ الذِّلَّةُ والمَسكَنَةُ وباءو بِغَضَب مِنَ‌‌اللّهِ».(بقره/ 2، 61 و نيز آل عمران/3، 112) برخى، ذلت را پرداخت خراج به برخى‌‌حكومتها در دوره‌‌هايى از تاريخ دانسته و برخى نيز مسكنت و ذلت را يك چيز دانسته‌‌اند[113]، با اين توضيح كه آنان همواره به سبب احساس فقر، تن به ذلت* مى‌‌دادند. انكار آيات الهى و تكذيب و قتل انبيا سبب اين كيفر خوانده شده‌‌است.[114]

منابع

اسباب‌‌النزول؛ الاغانى؛ املاء ما من به الرحمن؛ انوارالتنزيل و اسرارالتأويل، بيضاوى؛ بنو اسرائيل فى القرآن والسنه؛ البرهان فى تفسيرالقرآن؛ تاريخ ابن خلدون؛ تاريخ الامم والملوك، طبرى؛ تاريخ اللغات الساميه؛ تاريخ الملل و النحل؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تسنيم تفسير قرآن كريم؛ التفسير التطبيقى للكتاب المقدس؛ تفسير جوامع الجامع؛ تفسير الصافى؛ تفسير العياشى؛ تفسير غريب القرآن الكريم؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير؛ تفسير القرآن الكريم، صدرالمتالهين؛ تفسير القمى؛ التفسير الكاشف؛ التفسير الكبير؛ تفسير كنز الدقائق و بحرالغرائب؛ تفسير المنار؛ التفسير المنسوب الى الامام‌‌العسكرى(عليه السلام)؛ تفسير نورالثقلين؛ جامع‌‌البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ روض‌‌الجنان و روح‌‌الجنان؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ غريب القرآن؛ قاموس كتاب
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 117
مقدس؛ قاموس الكتاب المقدس؛ كتاب مقدس؛ الكشاف؛ لسان‌‌العرب؛ مجمع البحرين؛ مجمع‌‌البيان فى تفسير القرآن؛ المصباح المنير؛ المعرب‌‌من الكلام الاعجمى؛ الميزان فى تفسير‌‌القرآن؛ واژه‌‌هاى‌‌دخيل در قرآن مجيد.
ابوالفضل روحى و بخش اديان



[1]. المعرب، ص 14؛ املاء ما من به الرحمن، ج 1، ص 33.
[2]. غريب القرآن، ص 97.
[3]. كتاب مقدس، پيدايش 32: 22ـ31.
[4]. همان؛ ر.ك: قاموس الكتاب المقدس، ص 69ـ72.
[5]. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 355؛ مجمع البيان، ج 1، ص 206؛ مجمع‌‌البحرين، ج 1، ص 139.
[6]. واژه‌‌هاى دخيل، ص 119 ـ 120.
[7]. غريب القرآن، ص 126؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 192،231.
[8]. لسان العرب، ج 15، ص 156، «هود».
[9]. بنو اسرائيل، ج 1، ص 8.
[10]. تاريخ الملل و النحل، ج 2، ص 4؛ المصباح، ص 642، «هود».
[11]. تاريخ اللغات الساميه، ص 77؛ بنو اسرائيل، ج 1، ص 3.
[12]. تاريخ اللغات الساميه،، ص 78.
[13]. كتاب مقدس، پيدايش، 45: 17 ـ 28 ؛ 46 : 1 ـ 28؛ تاريخ طبرى، ج 1، ص 216.
[14]. تاريخ طبرى، ج 1، ص 203.
[15]. كتاب مقدس، خروج 1: 1 ـ 22.
[16]. جامع البيان، مج 11، ج 20، ص 34؛ مجمع البيان، ج 7، ص‌‌374؛ الميزان، ج 16، ص 7.
[17]. جامع البيان، مج 11، ج 20، ص 34؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص‌‌232.
[18]. كتاب مقدس، خروج، 3: 1 ـ 18.
[19]. ر. ك: كتاب مقدس، خروج، 12: 1 ـ 28؛ قاموس كتاب مقدس، ص 626.
[20]. كتاب مقدس، خروج 14: 1 ـ 31.
[21]. الميزان، ج 8، ص 234.
[22]. ر.ك: كتاب مقدس، خروج 16ـ17.
[23]. تفسير منسوب به امام عسكرى(عليه السلام)، ص 251؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 269.
[24]. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 423؛ مجمع البيان، ج 3، ص‌‌278.
[25]. التبيان، ج 3، ص 466؛ مجمع البيان، ج 3، ص 278ـ279.
[26]. مجمع البيان، ج 3، ص 279؛ زاد المسير، ج 2، ص 326.
[27]. كتاب مقدس، اعداد 13: 1 ـ 33؛ 14: 1ـ34.
[28]. جامع البيان، مج 4، ج 6، ص 249 ـ 250؛ مجمع‌‌البيان، ج 3، ص‌‌281؛ التفسير الكبير، ج 11، ص 201؛ تفسير بيضاوى، ج 2، ص 314.
[29]. كتاب مقدس، يوشع، 13 ـ 21.
[30]. كتاب مقدس، داوران، «مقدمه».
[31]. همان؛ التفسير التطبيقى للكتاب المقدس، ص 472.
[32]. كتاب مقدس، داوران 2: 1ـ20، 3: 1ـ13.
[33]. كتاب مقدس، داوران 2: 15ـ19.
[34]. كتاب مقدس، اول سموئيل 4: 10ـ11.
[35]. مستدرك سفينة البحار، ج 5، ص 196؛ الميزان، ج 2، ص 296.
[36]. كتاب مقدس، اول سموئيل 28ـ31؛ داوران، «مقدمه».
[37]. جامع البيان، مج 2، ج 2، ص 853؛ التبيان، ج 4، ص 529ـ530؛ تفسير قرطبى، ج 7، ص 173.
[38]. تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 141ـ142.
[39]. تاريخ ابن خلدون، ج 1، ص 11 ، 231؛ ج 1، ص 97.
[40]. تاريخ ابن خلدون، ج 2، ص 101؛ الاغانى، ج 22، ص‌‌111‌‌ـ‌‌114.
[41]. تفسير عياشى، ج 1، ص 49 ـ 50؛ جامع‌‌البيان، مج 1، ج 1، ص‌‌577 ـ 578؛ مجمع البيان، ج 1، ص 310 ـ 311.
[42]. التبيان، ج 1، ص 181؛ مجمع البيان، ج 1، ص 207؛ تفسير‌‌قرطبى، ج 1، ص 273.
[43]. مجمع البيان، ج 1، ص 208؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 227؛ الصافى، ج 1، ص 123.
[44]. التبيان، ج 1، ص 183؛ مجمع البيان، ج 1، ص 93؛ تسنيم، ج 4، ص 35.
[45]. التبيان، ج 1، ص 197؛ مجمع البيان، ج 1، ص 215؛ تفسير صدر المتالهين، ج 3، ص 259.
[46]. تفسير قمى، ج 1، ص 74.
[47]. مجمع‌‌البيان، ج 1، ص 215.
[48]. تفسير منسوب به امام عسكرى(عليه السلام)، ج 1، ص 227ـ228؛ تفسير‌‌ابن كثير، ج 1، ص 86؛ البرهان، ج 1، ص 199.
[49]. التبيان، ج 1، ص 183؛ مجمع البيان، ج 1، ص 208.
[50]. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 359؛ البرهان، ج 1، ص 201؛ تفسير صدرالمتالهين، ج 3، ص 214.
[51]. التبيان، ج 1، ص 185؛ مجمع البيان، ج 1، ص 209؛ الصافى، ج‌‌1، ص 123‌‌ـ‌‌124.
[52]. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 361ـ362؛ مجمع البيان، ج 1، ص‌‌210؛ تفسير صدرالمتالهين، ج 3، ص 217.
[53]. مجمع البيان، ج 1، ص 210؛ تفسير صدرالمتالهين، ج 3، ص‌‌215.
[54]. تفسير صدرالمتالهين، ج 3، ص 215.
[55]. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 361؛ تفسير صدرالمتالهين، ج 3، ص 216.
[56]. كنزالدقايق، ج 1، ص 397.
[57]. ر.ك: البرهان، ج 1، ص 201؛ نورالثقلين، ج 1، ص 73.
[58]. تفسير منسوب به امام عسكرى(عليه السلام)، ج 1، ص 230؛ البرهان، ج‌‌1، ص 202ـ203.
[59]. التبيان، ج 1، ص 191؛ مجمع البيان، ج 1، ص 211؛ تفسير‌‌قرطبى، ج 1، ص 233.
[60]. مجمع البيان، ج 1، ص 211؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 88.
[61]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 281؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 88؛ تفسير‌‌صدرالمتالهين، ج 3، ص 237ـ238.
[62]. التبيان، ج 1، ص 194ـ196؛ مجمع البيان، ج 1، ص 213؛ تفسير‌‌قرطبى، ج 1، ص 235؛ ج 2، ص 14.
[63]. تفسير منسوب به امام عسكرى(عليه السلام)، ج 1، ص 232؛ تفسير عياشى، ج 1، ص 42؛ البرهان، ج 1، ص 204.
[64]. البرهان، ج 1، ص 204.
[65]. تفسير صدرالمتالهين، ج 3، ص 243.
[66]. مجمع البيان، ج 1، ص 213.
[67]. البرهان، ج 1، ص 204؛ كنزالدقايق، ج 1، ص 400ـ401.
[68]. الميزان، ج 14، ص 187.
[69]. التبيان، ج 7، ص 195.
[70]. مجمع البيان، ج 9، ص 113؛ تفسير قرطبى، ج 16، ص 108.
[71]. مجمع البيان، ج 9، ص 112؛ الميزان، ج 18، ص 165.
[72]. الميزان، ج 13، ص 36.
[73]. مجمع البيان، ج 1، ص 255.
[74]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 276.
[75]. تفسير قمى، ج 1، ص 75؛ جامع‌‌البيان، مج 1، ج 1، ص 377؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 256.
[76]. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 377ـ378؛ مجمع البيان، ج 9، ص‌‌113؛ تفسير صدرالمتالهين، ج 3، ص 311ـ312.
[77]. جامع البيان، مج 9، ج 15، ص 219؛ التبيان، ج 6، ص 529.
[78]. تفسير قمى، ج 2، ص 28؛ نورالثقلين، ج 3، ص 231.
[79]. ر. ك: الميزان، ج 13، ص 234.
[80]. تفسير ابن كثير، ج 2، ص 252؛ تفسير المنار، ج 8، ص 100؛ الميزان، ج 5، ص 288ـ289.
[81]. الميزان، ج 10، ص 120.
[82]. التبيان، ج 5، ص 429؛ البرهان، ج 3، ص 53؛ كنز الدقائق، ج 6، ص 95.
[83]. تفسير قمى، ج 1، ص 344؛ جامع‌‌البيان، مج 7، ج 11، ص 215؛ روض‌‌الجنان، ج 10، ص 198.
[84]. الميزان، ج 13، ص 218.
[85]. البرهان، ج 3، ص 597.
[86]. تفسير قمى، ج 2، ص 28؛ تفسير عياشى، ج 2، ص 318؛ التبيان، ج 6، ص 527.
[87]. الكشاف، ج 1، ص 147؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 108ـ109.
[88]. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 462؛ مجمع‌‌البيان، ج 1، ص 262.
[89]. مجمع‌‌البيان، ج 1، ص 299.
[90]. جامع البيان، مج 2، ج 2، ص 452؛ التبيان، ج 2، ص 190؛ مجمع البيان، ج 1، ص 540.
[91]. التبيان، ج 2، ص 190.
[92]. جامع‌‌البيان، مج 3، ج 4، ص 7؛ التبيان، ج 2، ص 532؛ اسباب‌‌النزول، ص 75.
[93]. مجمع البيان، ج 1، ص 794؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 87؛ البرهان، ج 1، ص 654؛
[94]. الكشاف، ج 1، ص 161؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 125 ـ 126.
[95]. التبيان، ج 3، ص 504؛ مجمع البيان، ج 3، ص 290؛ البرهان، ج‌‌2، ص 284.
[96]. جامع البيان، مج 4، ج 6، ص 422؛ التبيان، ج 3، ص 601؛ مجمع البيان، ج 3، ص 352.
[97]. الكشاف، ج 2، ص 649؛ كنز الدقايق، ج 7، ص 358.
[98]. الكاشف، ج 5، ص 19؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 79.
[99]. تفسير منسوب به امام عسكرى(عليه السلام)، ج 1، ص 233ـ234؛ جامع‌‌البيان، مج 1، ج 1، ص 355؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 88.
[100]. التبيان، ج 3، ص 610ـ611.
[101]. مجمع البيان، ج 1، ص 256.
[102]. الميزان، ج 16، ص 79؛ ج 2، ص 110.
[103]. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 566ـ567؛ مجمع البيان، ج 1، ص‌‌293؛ زادالمسير، ج 1، ص 293.
[104]. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 566؛ جوامع الجامع، ج 1، ص‌‌196؛ الصافى، ج 1، ص 148.
[105]. التبيان، ج 1، ص 336؛ مجمع‌‌البيان، ج 1، ص 303 ـ 304؛ الكشاف، ج 1، ص 161.
[106]. تفسير قرطبى، ج 1، ص 273.
[107]. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 436؛ مجمع البيان، ج 1، ص 248.
[108]. التبيان، ج 1، ص 268؛ الكشاف، ج 1، ص 143.
[109]. ر. ك: التبيان، ج 3، ص 469؛ الميزان، ج 5، ص 240؛ كنز‌‌الدقايق، ج 4، ص 61.
[110]. تفسير عياشى، ج 1، ص 335؛ مجمع‌‌البيان، ج 3، ص 357؛ البرهان، ج 2، ص 343.
[111]. جامع البيان، مج 4، ج 6، ص 426؛ مجمع البيان، ج 3، ص 357.
[112]. مجمع البيان، ج 3، ص 357.
[113]. الكشاف، ج 1، ص 146؛ الصافى، ج 1، ص 137.
[114]. همان؛ تفسير قرطبى، ج 1، ص 292.

مقالات مشابه

ثقيف

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدعلی خیر خواه علوی

جرهم

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدعلی خیر خواه علوی

قوم عاد سازندگان اهرام مصر

نام نویسندهاحمد عابدی

بنى مُقَرّن مُزَنى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدمحمود سامانی

بنى سهم

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهحسین مرادی نسب

بنى قُرَيْظَه

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدمحمود سامانی

بنى سُلَيم

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدعلی خیر خواه علوی

بنى عبد مناف

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدمحمود سامانی